در اکوسیستم استارتآپی اجزای مختلفی ایفای نقش میکنند
بازیگرانی که درا کوسیستم استارت آپی نقش سرمایه گذار دارند به هر یک از این مراحل می توانند ورود کنند و بنا بر ماموریت خودا هداف مالی یا اســتراتژیکی را دنبال کنند. این بازیگران را می توان در یک نگاه کلی به سه دسته تقسیم کرد:
Venture Capital (VC) : شرکت هایی هستند که با قبول ریسک سرمایه گذاری، با هدف راه اندازی یا رشــد یک استارت آپ وارد چرخه حیات اســتارت آپ می شوند و پشتیبانی مالی یا غیرمالی را بر عهده می گیرند.
Corporate Venture Capital (CVC) : شــرکت هایی هستند که همان نقش VCها را ایفا می کنند اما یک تفاوت اصلی آنها درا نتخاب زمینه فعالیت استارت آپ است؛ به بیان دیگر یک CVC در حوزه های خاص و هدفمند اقدام به ســرمایه گذاری می کند که این انتخاب می تواند در راســتای تکمیل خدمات و محصولات خود سرمایه گذار باشد یا سرمایه گذار حوزه های خاصی را شناســایی کرده که ارزیابی مثبتی نسبت به سرمایه گذاری و بازگشت آن دارد.
Angel Investor : :سرمایه گذار فرشته شخصیا ســت که عمدتًا برا ساس مراحل جذب سرمایه در مرحله Seed یا Pre-Seed حضور پیدا می کند.

نکته مهمی که به خصوص از جانب اســتارت آپها باید در زمان جذب ســرمایه مورد بررسی قرار گیرد توجه به نوع سرمایه گذار و آورده های آن است. اصطلاحی که به صورت تخصصی میتوان در این زمینه به کار برد Smart Money اســت که آورده سرمایه گذار صرفاً از بعد مالــی مورد توجه قرار نمی گیرد، بلکه تمامی فاکتورها از قبیل ارتباطات، ایجاد زیرساخت، ارائه مشــورت و راهبرد و کمک به توسعه منابع انسانی و حل مسائل حقوقی و اداری نیز می تواند از جمله آورده های سرمایه گذار باشد.
بنابرایــن صرف اینکه یک شــخصیت حقیقی به عنوان ســرمایه گذار فرشــته یا یک شخصیت حقوقی در هر دو حالت VC و CVC پولی را به استارت آپ تزریق کند و در قبال آن سهمی دریافت کند، نمی تواند ملاک کاملی برای انتخاب سرمایه گذار باشد. بنابراین اگر صرفاً یک سرمایه گذار مبلغی را در ازای ســهمی از استارت آپ به آن تزریق کند، ضامن رشد و پیروزی استارت آپ نخواهد شد. از طرف دیگر اینکه استارت آپ این امکانات مالی و غیرمالی را چگونه اســتفاده کند نیز بسیار مهم است؛ به عنوان مثال استفاده از منابع مالی صرفاً برای پرداخت حقوق تیم یا صرف کل مبلغ برای تجهیزات اداری و اجاره ســاختمان، خریــد خودرو و از این قبیل موارد انتخاب اشــتباهی در نحوه هزینه کرد ســرمایه جذب شــده است. حضور ســرمایه گذار و تاکید بر حضور در اجرا نیز می تواند برای ادامه حیات استارت آپ ها خطرناک باشد. بنابراین نکته کلیدی نحوه حضور سرمایه گذار و تشخیص صحیح این نکته اســت که در چه مواردی و جایگاهی می تواند به رشد استارت آپ کمک کند. لازمه این امر شناخت سرمایه گذار از DNA استارت آپ و مدل کسب وکار آن است. بنابراین زمانی ســرمایه گذار باید سراغ یک استارت آپ برود که شناخت کافی از ماهیت آن کسب وکار به دست آورده و در کنار آن به یک بلوغ فکری مبتنی بر نقش خود به عنوان مربیگری ( Coaching ) و هدایت ( Leading ) نیز رسیده باشد. منطق ســرمایه گذاری برآورد مدت زمان بازگشــت ســرمایه و ضریب آن اســت، اما شــرکت های ســرمایه گذار باید شــناخت کاملی از مقیاس پذیری و اثرات شبکه ای استارت آپ ها نیز داشته باشند و بدانند ســرمایه گذاری آنها ممکن است در کوتاه مدت لزوماً به پول ختم نشــود. به بیان دیگر، اکوسیستمی که استارت آپ ایجاد می کند و اثرات شبکه ای مثبتی که در بین اجزای خود به وجود می آورد باعث افزایش ارزش استارت آپ می شود در حالی که حتی به نقطه سر به سر هم ختم نمی شود.
استارت آپ ها هم باید آگاه باشند که نباید به دنبال هر پولی باشند. این امر قابل درک است که وقتی اســتارت آپ ها با بحران مالی مواجه می شوند، دست به دامن هر سرمایه گذاری می شــوند تا شالوده تیم به هم نریزد، اما تن دادن به مشارکت با سرمایه گذاری که مالکیت حداکثری را می طلبد و به جای هدایت کردن، مدیریت و اجرا را می خواهد به دست گیرد، تفاوتی با حالت بی پولی برای ادامه حیات اســتارت آپ نخواهد داشت جز اینکه در حالت دوم باید پاسخگوی سرمایه جذب شده و هدررفته نیز باشد. بنابراین برای طرفین این بازی، توجه به ارزش پیشنهادی (ValueProposition) طرح کسب و کار (BusinessPlan) و مدل کسب وکار و (BusinessModel) امری حیاتی است.
یک نکته دیگر که در اکوسیســتم اســتارت آپی و به خصوص در حوزه فین تک ما مورد بحث است، تقابل بین بانک ها و موسسات مالی با فین تک هاست. از دیرباز بانک ها به عنوان موسسات و شرکت های بزرگ در یک جدال و رویارویی با فین تک ها قرار گرفته اند، با این مضمون که فین تک ها آمده اند تا در گذشت زمان باعث حذف بانک ها شوند. این تقابل در کشورهای پیشرفته و پیشــگام در حوزه فناوری مالی نیز در گذشته خود را نشان داده و در کشور ما هم بسته به نوع نهاد مالی، رفتارهای متنوعی را شاهد هستیم.
بانک ها و موسسات مالی خود را مالک داده مشــتریان می دانند و از طرف دیگر حضور فین تک ها را ریســک بزرگــی برای حفظ ایــن مالکیت قلمداد می کننــد. از طرف دیگر فین تک ها بانک ها و موسسات مالی را موجودیتی لخت می دانند که در آن چابکی و نوآوری دو مقوله مغفول بوده و ارائه محصولات نوآورانه کــه تجربه کاربری را افزایش می دهد با ساختار و ماهیت این شرکت ها همخوانی کامل ندارد.
یــک راهکار که بــرای حذف ایــن تقابل می تــوان پیشــنهاد داد توجه بــه رویکرد Co-opetition اســت که ترکیب دو کلمه Cooperation و Competition اســت. این یک واژه جدید اســت که از آن تحت عنوان رقابت همکارانه یا هم رقابتی نیز یاد می شــود و هدف از آن ایجاد یک بستر برای مشــارکت و همکاری حداکثری در یک فضای رقابتی اســت؛ به عنوان مثال در رابطه با تقابل فین تک ها و بانک ها، قســمت همکاری آن از بعد شکل می گیرد که چابکی و نیازســنجی بازار و تولید محصول نوآورانه از جانب فین تک ها از طریق بانک صورت می گیرد. ترکیب این دو دســته از فعالیت ها، آن رقابت همکارانه را رقــم می زند، چرا که هر یک از دو طرف این بازی هم می توانند بازارهای خود را در رویکرد رقابتی داشــته باشــند و هم این مشــارکت دوطرفه یک همکاری اثربخــش را به همراه خواهد داشت .